زمان جاری : شنبه 29 اردیبهشت 1403 - 6:52 بعد از ظهر
تعداد بازدید 846
|
نویسنده |
پیام |
nima
ارسالها : 13
عضویت: 31 /1 /1392
محل زندگی: mashhad
سن: 16
شناسه یاهو: nima.einstein1
تشکر شده : 1
|
طعم هديه
روزي فردي جوان هنگام عبور از بيابان، به چشمه آب زلالي رسيد. آب به قدري گوارا بود که مرد سطل چرمي اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداري از آن آب را براي استادش که پير قبيله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پيرمرد تقديم کرد. پيرمرد، مقدار زيادي از آب را لاجرعه سر کشيد و لبخند گرمي نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسيار قدرداني کرد. مرد جوان با دلي لبريز از شادي به روستاي خود بازگشت.اندکي بعد، استاد به يکي ديگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بيرون پاشيد و گفت: آب بسيار بدمزه است.ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمي، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسيد: آب گنديده بود. چه طور وانمود کرديد که گوارا است؟استاد در جواب گفت: تو آب را چشيدي و من خود هديه را چشيدم. اين آب فقط حامل مهرباني سرشار از عشق بود و هيچ چيز نمي تواند گواراتر از اين باشد.
|
|
شنبه 31 فروردین 1392 - 20:38 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
1 کاربر از nima به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
blackerror & |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.